غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

خاطرات جامانده ی تابستانی

  سحر جونم بعد از یک حمام تابستانی و مدل موی سرگرمی مامان فیروزکوه- پرپر کردن گلها توسّط سحر وقتی سحر عینک بابایی رو برای چندثانیه میزنه فیروزکوه- شیشه ی میزعسلی رو برداشتیم تا نشکونی حالا باخیال راحت رفتی توش گیر کردی یک بعدازظهر که سحر اصرار داره آبجی غزل بیدار بشه و باهاش بازی کنه ظرف میوه ی غزل مجموعه میوه های تابستونی تا راحت میوه بخوره نمایشگاه نقاشی دوستم، خاله زینب نماشگاه نقاشی دوستم، غزل جون که مشغول پذیرایی از خودشه سحر جون که مایله رو صندلی بشینه     ...
21 مهر 1395

غذاخوردن سحرم

سحر جونم، یکی از تمایلات تو استقلال در هر کاریه مخصوصا غذا خوردن دلت میخواد با انگشتان کوچیک خودت غذا بخوری منتها ما صبور نیستیم، از ترس اینکه سیرنشی، اصرار داریم خودمون بهت غذا بدیم. وقتی هم غذاهایی مثل ماکارونی رو جلوت میزاریم، با لذّت تمام از هر روشی که دوست داری میخوری و بعد ما سرتاپای خودتو و زیرسفره ای رو میشوریم. مامان فدای غذاخوردنت بشه ...
21 مهر 1395

یک روز تابستانی

یه روز صبح، اواخر شهریور  95 من و سحر و غزل رفتیم خونه ی آقاجون تا با متین بازی کنیم. اون روز علی رغم گرمای هوا، شما سه تا خیلی خیلی باهم بازی کردید و روز خوبی رو تا ظهر پشت سر گذاشتید. غزل و متین خیلی قشنگ و دوستانه باهم بازی میکنن. سحر هم مثل یه فسقلی وروجک دوروبرشون میچرخید. موقع نمازظهر اومدیم خونه تا شمادوتا  گل دخملا بخوابید. ...
21 مهر 1395

دهه ی اوّل محـــــرم

شب دوم - امامزاده یحیی(ع) شب دوم- امامزاده یحیی (ع) ظهر تاسوعا- در راه خونه ی خاله ایران ( خاله ی بابایی) سارافون های لی یک شکل که زن دایی نجمه براتون پارچه اش رو گرفته و خاله منیژه براتون دوخته شب عاشورا - نزدیک امامزاده یحیی   ...
21 مهر 1395

جشن تولّد عزیزِآقاجون

اول مهر، روز تولّد عزیزِ آقاجونه. تاریخ تولّدی که فراموش نمیشه. و با هماهنگی زن عموحمیده، شب اوّل مهر همگی باهم خونه ی آقاجون جمع شدیم تا عزیز رو خوشحال کنیم. البتّه شما بچّه ها هم خیلی بهتون خوش گذشت و با دورهم بودن کلّی روحیه تون عوض شد. اوّلش همگی رفتیم حیاط، بچه ها و عموها فشفشه به دشت عزیزو ذوق زده کردند بعدش یه شام بسیار لذیذ بازحمت زن عمو سمیرا و عموعلی و در پایان تولد هم کیک و کادو خلاصه که شب خوبی بود برای همه عزیز جون، ایشالله همیشه تنت سالم باشه و سایه ات بالاسر همه مون دوستت داریم عزیــز جــون   موقع جشن تولّد صحنه های قشنگی شکار کردیم، قهر نرجس جون و اینکه غزل و نرجس تو اتاق دوتایی ک...
21 مهر 1395
1